سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 4507
کل یادداشتها ها : 5
خبر مایه





عازم یک سفرم ،
سفری دور به جایی نزدیک ، از خود من به خودم ،
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و امیدم به خداوندی اوست
آرزویم این است : «کاش در این رمضان لایق دیدار شوم»


  

ضیافت اندیشه

افزایش 30 درصدی استقبال از طرح ضیافت دانشگاه سیستان و بلوچستان در تابستان 91

افزایش 30 درصدی استقبال از طرح ضیافت در تابستان 91 

حجت الاسلام والمسلمین پورذهبی مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه سیستان و بلوچستان در مصاحبه با خبرنگار ما از افزایش 30 درصدی استقبال دانشجویان از طرح ضیافت در تابستان 91 خبر داد.

سایت بچه های مسجد دانشگاه سیستان و بلوچستان:



  

آسمان همچو صفحه دل من

 روشن از جلوه های مهتاب است

امشب از خواب خوش گریزانم

که خیال توخوش تر از خواب است

خیره برسایه های وحشی بید

می خزم در سکوت بستر خویش

باز دنبال نغمه ای دلخواه

می نهم سر به روی دفتر خویش

تن صدها ترانه می رقصد

در بلور ظریف آوایم

لذتی ناشناس و رویا رنگ

 می دود همچو خون به رگهایم

آه..... گویی زدخمه دل من

روح شبگرد مه گذر کرده

یا نسیمی در این ره متروک

دامن از عطر یاس تر کرده

بر لبم شعله های بوسه تو

می شکوفد چو لاله گرم نیاز

درخیالم ستاره ای پرنور

می درخشد میان هاله راز

ناشناسی درون سینه من

پنجه بر چنگ و رود می ساید

همره نغمه های موزونش

گوییا بوی عود می آید

آه.... باور نمی کنم که مرا

با تو پیوستنی چنین باشد

نگه آن دو چشم شور افکن

سوی من گرم و دلنشین باشد

بیگمان زان جهانم رویایی

زهره بر من فکنده دیده عشق

می نویسم به روی دفتر خویش

" جاودان باشی ای سپیده عشق "

 


  

آسمان همچو صفحه دل من

 روشن از جلوه های مهتاب است

امشب از خواب خوش گریزانم

که خیال توخوش تر از خواب است

خیره برسایه های وحشی بید

می خزم در سکوت بستر خویش

باز دنبال نغمه ای دلخواه

می نهم سر به روی دفتر خویش

تن صدها ترانه می رقصد

در بلور ظریف آوایم

لذتی ناشناس و رویا رنگ

 می دود همچو خون به رگهایم

آه..... گویی زدخمه دل من

روح شبگرد مه گذر کرده

یا نسیمی در این ره متروک

دامن از عطر یاس تر کرده

بر لبم شعله های بوسه تو

می شکوفد چو لاله گرم نیاز

درخیالم ستاره ای پرنور

می درخشد میان هاله راز

ناشناسی درون سینه من

پنجه بر چنگ و رود می ساید

همره نغمه های موزونش

گوییا بوی عود می آید

آه.... باور نمی کنم که مرا

با تو پیوستنی چنین باشد

نگه آن دو چشم شور افکن

سوی من گرم و دلنشین باشد

بیگمان زان جهانم رویایی

زهره بر من فکنده دیده عشق

می نویسم به روی دفتر خویش

" جاودان باشی ای سپیده عشق "

 


  

بی تو، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید :

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه، محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن

لحظه ‌ای چند بر این آب نظر کن ،

آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،

باش فردا ، که دلت با دگران است !

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم :‌ حذر از عشق !؟ – ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم

نتوانم

روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم …

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت …

اشک در چشم تو لرزید ،

ماه بر عشق تو خندید !

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم …

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ